آرام نباشیم

آرام نباشیم

آرام نباشیم

با کفـش نیاییـد روی فرش ِ دلـــم ...

مــا روی این دل ... نمـاز میـخوانیم . . .!!!

===========================

اللَّهُمَّ إِنّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا وَغَیْبَةَ وَلِیِّنا

وَشِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا وَوُقُوعَ الفِتَنِ بِنا

وَتَظاهُرَ الأَعْدآءِ عَلَیْنا وَکَثْرَةَ عَدُوِّنا

وَقِلَّةَ عَدَدِنا

چنــد بغــض و یکــــ گلــو ؟...


===========================

نسـل من افسـران سپـاه " مـــღـــاه" هستند , فداییان حضرت ماه در خطّ مقدم اینترنت
شعـار ما این است " هـر وبـلاگ , یک سنـگر "
ما در این فضای مجازی هم حسینیه ای به نام حاج همت و پادگانی به نام "دو کـوهه " ثبت خواهیم کرد
آری مرتضی !
شهادت زیباسـت اما مثل مـرد پای بیرق انقلاب ایستادن از آن هم زیباتر است
شـهادت در رکاب خمـینی زیباست اما خون دل خوردن برای خامنه ای از آن هم زیباتر است
سید شهیدان اهل قلم لقبی زیباست اما "افسـر جـوان جنـگ نـرم" از ان هم زیبـاتر است ...

نه ده / 355

کلمات کلیدی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

Upload Music
  • ۱
  • ۰

خوب یادم است اولین ساعات فتنه ۸۸ در ساختمان قبلی روزنامه «وطن امروز» در خیابان پاکستان از روزنامه زدیم بیرون به قصد یک مصاحبه.

ساعت ۱۵ روز شنبه ۲۳ خرداد بود. ساعتی قبل، از همان پنجره‌های داخل ساختمان، شراره‌های آتش و فتنه و دود هویدا بود.

ما اما باید به قرارمان می‌رسیدیم. تقاطع پاکستان و بهشتی… (من تا به حال، این خاطره را جایی نقل نکرده‌ام)

دخترکی با روسری سبز و سنگی در دست، همین که ما را دید شعار داد؛ «توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد».

کسان دیگری هم بودند! کمی آن سوتر، سطل‌های زباله آتش گرفته تا وسط خیابان هم رسیده بود!

نیروی انتظامی اما تازه داشت پیدایش می‌شد. دخترک عرض خیابان را دوید

و چند بار دیگری هم شعارش را تکرار کرد وخواست برود زیر برج ابتدای خیابان شهید حق‌پرست

که مثلا گیر نیروی انتظامی نیفتد اما هنوز به پیاده‌رو نرسیده، روسری از سرش افتاد.

خواست برگردد که دید تعداد نیروها زیاد شده! یکی از بچه‌های روزنامه، که با ما بود، گفت: «نگهدار!»

گفتم: «اینجا خطرناک است، سنگ می‌بارد!» گفت: «نگهدار بروم روسری‌اش را بدهم!»

گفتم: «تو هم بدتر از من، قیافه‌ات تابلوست. با سنگ می‌زنندها!»

گفت: «نگهدار!»

و رفت و آن روسری سبزرنگ را از کف خیابان برداشت و داد به دخترک.

بامزه اینجاست که برای این کار، یک باتوم هم توی آن گیر و دار که جان می‌داد

برای سوختن خشک و ‌تر باهم،از دوستان نیروی انتظامی نوش جان کرد! 

وقتی این دوست ما برگشت ماشین، به او گفتم: «چی بهش گفتی؟»

گفت: «روسری را دادم گذاشت سرش… گفتم؛ اینم از اثر بسیجی




  • ۹۲/۱۱/۱۸
  • ریحانه ...

نظرات (۲)

هنر بزرگ این است که در ایران ، مردم خود ، صاحبان انقلاب و کشور هستند و کار برگزاری جشن انقلاب بر دوش خودشان است.

مقام معظم رهبری - بهمن 91

  • مهرداد / بچه مثبت
  • سلام

    ممنون از حضور گرمتان + تذکر مهم تان

    لینک سخنرانی استاد پناهیان ویرایش و آماده دانلود شد

    http://mehrdadz.blogfa.com/post-50.aspx

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    next next
    /div