نه احتیآج به سیب و نه گندم است اینجآ ..
هبوط، تجربه ای در تدآوم است اینجآ ..
نپرس وسوسه ی آدم است یآ حوآ ؟ ..
چه فرق ؟ چهره ی بازیگرآن گم است اینجآ ..
شدیم سآعت و تقویم
خود نمی فهمیم
چه ساعت است؟ ..
و یآ
فصل ِ چندم است اینجآ ؟ ..
به شوق ِ دیدن آرامش پس از توفآن ..
هنوز حوصله هآ در تلآطم است اینجآ ..
کجآست جذبه ی لبخندهایمآن؟
و یا!..
چقدر حافظه ها بی تبسم است اینجآ ..
خودم به پرسش ِ آخر جوآب خوآهم دآد ..
مگو شنیدن ِ پآسخ توهم است اینجآ ..
بآزم هم همآن حکآیت ِ همیشگی ..
اللهم عجل لولیک الفرج !..
- ۹۲/۱۱/۲۹
همین دلتنگیا خوبه ، می ترسم
کنارت باشم ازتو بی خبر شم
تو این بی طاقتی یادت می افتم
بذار از این که هستم، دور تر شم
کنارت باشم آرامش می گیرم
حواسم پرت دنیای تو می شه
بذار عادت کنم سرما رو بی تو
چقد شیرینه عشق از پشت شیشه
تا وقتی درد دارم، از تو می خوام
که برگردی تو آغوشت بمیرم
همین دلتنگیا خوبه ، می ترسم
کنارت باشم آرامش بگیرم
من و رویای عشق و بی خیالی
کنار هم، دروغی بی اساسه
بذار عادت کنم با درد دوری
یه وقتا عشق، عین التماسه
کنار تو، مث ساعت، مث عکس
مث آینه، برات تکرار می شم
همین دلتنگیا خوبه که هر صبح
به عشق دیدنت، بیدار می شم