ای کـاش مـاجـرای بـیـابـان دروغ بـود
ایـن حـرفهـای مرثـیه خوانـان دروغ بود
ای کـاش این روایـت پـر غـم سـند نداشـت
بر نـیزه ها نـشاندن قرآن دروغ بود
یا گـرگهای تاخته بر یـوسف حجـاز
مانـند گـرگ قصه کنـعان دروغ بود ....
ای کـاش مـاجـرای بـیـابـان دروغ بـود
ایـن حـرفهـای مرثـیه خوانـان دروغ بود
ای کـاش این روایـت پـر غـم سـند نداشـت
بر نـیزه ها نـشاندن قرآن دروغ بود
یا گـرگهای تاخته بر یـوسف حجـاز
مانـند گـرگ قصه کنـعان دروغ بود ....
گرم است…خیلی !
راستش را بخواهی تحملش سخت است …..
اما میدانی گرمای چادرم را چگونــ ه صبوری میکنم ؟
وقتی به یاد می آورم چادرم برای تو آرامش روح می آورد صبور میشوم !
نــ ه ! …… نــ ه ! خیال نکن منتی هست! منتی نیست !
.
.
.
اما تو را بــ ه خدا……!
تو هم مواظب نگاهت باش تا هوا گرم تر نشود !
این روزهآ که آرام می آیند و می روند ..
پُرند از مهـــربآنی ِ تو
اللهم انی اسئلک و برحمتک التی وسعت کل شی ..
به یاد شعر امیر المومنین افتادم ...
آقای صبر !
هر چقدر بخواهم شبیه اسلوبتان شوم ؛ نمی شود
صبر در مقابل تهمت !
صبر در مقابل عشق !
صبر در مقابل وظیفه !
صبر در مقابل مسئولیت !
صبر در مقابل انسانهای کم خرد !
صبر در مقابل سب ها !
صبر در مقابل زهرا !
صبر در مقابل زهرا نه !
زهرا صبر نکرد
زهرا حسینی ساخت
آقایم
از شما چه پنهان می سازیم با تهمت, نبود عشق , نبود وظیفه , نبود یاور , نبود پشتوانه , نبود ...
بود خدا و من نبودش خواندم ....
دلم که می گیرد
احساس می کنم حرمش آرزوست
حرمش را که با پای جان می برم
دلش بی قیدی را شرط می کند
من نه آنم که دگر گوش به تزویر دهم
وقتی در حسرتش خاکستر بر باد رفته شدی
قدرت درد و دل را خواهی ستان ....
سمباده رو اعصاب می شود
وقتی مقایسه ات می کنم
اصطکاک صفحه ناخراشیده را با نرمی احساسم
ندارمت , چه کنم ؟
تقدیرم نیستی
عاقبتم را به خیر نمی کنی
اسیر نگاه دلگیرم نیستی , نمی شوی , نمی شود
خدایا دعایم اگر بالا آمد
قبلی را نشنیده بگیر
"شهادت" را بخند ....
رنگ نوشته ای مدادم رفت
راست است
زیاد که سر به سرش بگذاری رنگ عوض می کند
توفکر می کنی "تاثیر واژه هاست "!
احساس کم آورده ام
تا کی صبر کنم ؟
نوبت بعدی انتظار !؟
دلم بهشت بدون زخم زبان می خواهد ...
خدایا ببر مرا به دوزخی که مسیرش با زخم زیان دیگران هموار نباشد