یک روز آقای شجاعی به من زنگ زد و گفت بیا دفتر کارت دارم.
رفتم و ایشان تعریف کرد که: «من کتاب شما را با یک سری از کتابهای «متون مفاخر»
در جلسهای به آقا دادم. هفتهی بعد که برای جلسهی دیگری خدمت ایشان رفتم،
ایشان تمام کتابها را خوانده بودند و نظرشان را راجع به تمام کتابها گفتند.
راجع به «نامیرا» هم فرمودند که کار بسیار خوبی است؛
نگاه درستی به عاشورا دارد و جذابیت داستانی دارد.
دو صفحه از کتاب را که خواندم، احساس کردم داستان جذابی دارد و ادامه دادم.»
این برای من خیلی شیرین بود.
بعد هم شنیدم که رهبر انقلاب به نمایشگاه کتاب هم که رفته بودند، گفته بودند کتاب را خواندهاند.
روز دیگری آقای جلیلی به من زنگ زد و گفت: در یک جلسهای آقا فرمودند
«هر کسی میخواهد فتنهی اخیر را بشناسد، این کتاب را بخواند.»
این جذابترین بازخوردی بود که من نسبت به این کتاب دارم.
پ ن : کتاب خوبیه , دیگه فک کنم لازم به گفتن نیست
بخونیدش !
داستان مربوط به "ربیع"جوانی هست که پدرش در شام به جرم سب نکردن امیرالمومنین درمسجد شام,دردم کشته شده
و با وجود وصیت پدرش که هرگز به شام نرو , ....
20-30صفحه پایانی کتاب زیبای این کتاب رو دو چندان می کنه ...
- ۹۳/۰۱/۰۲