من بوی ِ یوسُف رآ احساس می کنم ..
اگر مرآ به نادآنی و کم عقلی نسبت ندهید ..
سوره یوسُف / آیه-94 ..
اولین جلسه خواستگاریمان که ایشان به همراه خانواده آمدند،
فقط نیم ساعت با هم صحبت کردیم که آن هم تنها درباره ولایت فقیه بود
ایشان نشستند و گفتند: بسم الله الرحمن الرحیم
نظرتان درباره رهبری و ولایت فقیه چیه؟
صحبتمان که تمام شد، گفتند من دیگه برای این جلسه صحبتی ندارم
قرار جلسه بعد را گذاشتند و رفتند..
*برای ثبت نام مدرسه «حورا» جان دخترمان رفته بودم. پرسیدند
تفریحات خانوادگیتان چیست؟
من هم گفتم هیئت، بیت رهبری، بهشت زهرا
30شب ماه رمضان را از وقتی حورا کوچک بود، با موتور می رفتیم هیئت.
بعضیها میگفتند شما بچه 20 روزه را چگونه آوردید هیئت؟
ما هم میگفتیم نمیتوانیم بخاطر بچه از هیئت بمانیم
نه احتیآج به سیب و نه گندم است اینجآ ..
هبوط، تجربه ای در تدآوم است اینجآ ..
نپرس وسوسه ی آدم است یآ حوآ ؟ ..
چه فرق ؟ چهره ی بازیگرآن گم است اینجآ ..
شدیم سآعت و تقویم
خود نمی فهمیم
چه ساعت است؟ ..
و یآ
فصل ِ چندم است اینجآ ؟ ..
به شوق ِ دیدن آرامش پس از توفآن ..
هنوز حوصله هآ در تلآطم است اینجآ ..
کجآست جذبه ی لبخندهایمآن؟
و یا!..
چقدر حافظه ها بی تبسم است اینجآ ..
خودم به پرسش ِ آخر جوآب خوآهم دآد ..
مگو شنیدن ِ پآسخ توهم است اینجآ ..
بآزم هم همآن حکآیت ِ همیشگی ..
اللهم عجل لولیک الفرج !..
خواهر کوچکم از من پرسید:
پنج وارونه چه معنا دارد
من به او خندیدم،
گفت روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم...
گفت: دیروز خودم دیدم که مهران پسر همسایه، پنج وارونه به مینا می داد!
آنقدر خندم برداشت که طفلک ترسید،
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم: بعدها وقتی سقف کوتاه دلت لرزید
بی گمان می فهمی پنج وارونه چه معنا دارد
"سهراب"
پ ن :
اینجــــا ، تمـــام دلتنـــگی هـــای مــــن بــــاران مــی شــونــد ....
مـــن نــه شاعــــر شـــده ام ؛ نـــه اندیـــشمنـد!
مـــن ، عاشـــق شـــده ام....
می دانـــم عاشــق کـــور است و کــَــر!
ولی عشـــق به ولــایـت تــــو هــــم بینـــایم میکند و هــم شنـــوا ...!
بخوان برای دل تنگم
من الغریب الی الحبیب ..
نـمـیـدانم
کـُجـا ؟
کـِی ؟
کـُدام روز ؟
چـه شـد ؟
کـه یـادت از دَستـم افـتـاد
و حـاصِلَش تمـام ِ زمـین خـوردن هـایـم اسـتـــ !
دلم می خـواهـد آرام صـدایتـــ کنـم :
" اللّهُمـَّ یـا شـاهـِدَ کُـلِّ نـَجْـوى "
و بـگـویـم :تـو خـود ِ آرامـشی
و من خـود ِ خـود ِ بیـقـراری . . .
من امام ندیده ام!
من۱۵ خرداد ۴۲ ندیده ام!
اما شنیده ام که :" سربازان من اکنون در گهواره ها خفته اند..."
من ۲۲بهمن ۵۷ ندیده ام!
اما شنیده ام که :" انقلاب ما انفجار نور بود..."
من ۱۳آبان۵۸ ندیده ام!
اما شنیده ام که :" انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود.."
من ۵ اردیبهشت ۵۹ ندیده ام!
اما شنیده ام که :" این شن ها لشکر خدا بود..."
من ۳ خرداد ۶۱ ندیده ام!
اما شنیده ام که : "خرمشهر را خدا آزاد کرد...."
من ۱۴ خرداد ۶۸ ندیده ام!
من چشم که باز کرده ام، امام را ندیده ام...
شنیده ام صدای لرزان "حیاتی" را که انّالله و انّا الیه راجعون...اما ندیده ام امام را...
من جنگ ندیده ام...صدای آژیر خطر نشنیده ام، به پناهگاه نرفته ام...
من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!
من اولین بار نام امام را "امام" نگذاشته ام...
من چشم که باز کرده ام به جای جماران و روح خدا، حسینیه ای دیده ام با نام خمینی...
به جای روح خدا، سید علی را دیده ام...
حضرت ماه را...
او که یک "آه" بیشتر از خمینی دارد...
من بزرگتر شده ام و او موی سپید کرده...
سن و سال من از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است
من امام را دیده ام در تمام این سالها...
امام را در حسینیه امام خمینی دیده ام...
من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!
اما "یک شبه انقلابی" نشده ام...من در ۲۲ بهمن ها قد کشیده ام!
من جنگ تحمیلی ندیده ام و تا دلتان بخواهد جنگ تحلیلی دیده ام...
من چمران و همت و باکری و خرازی ندیده ام...اما هنوز هم روز ترور صیاد را یادم هست...
من تا دلتان بخواهد تزویر دیده ام و فتنه...
تا دلتان بخواهد تهدید دیده ام و تحریم...
من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!
اما...
من انقلابی ام...
من در ۲۲ بهمن ها قد کشیده ام...
من ۲۳ تیر ۷۸ دیده ام...
من ۹ دی ۸۸ دیده ام...
من مشارکت ۴۰ میلیونی ۸۸ را دیده ام و دهن کجی به قانون را...
من با حساب همان ها که سابقه مبارزاتی شان از سن و سال من بیشتر است رأی به بی قانونی داده ام...
من فقط یک بی سوادم که هر سال ۲۲ بهمن قرار نانوشته ای دارم با روح خدا و خلف صالحش...
من انقلابی ام...
من با " خدا " و " ناخدای با خدای کشتی انقلاب" بسته ام نه با " کدخدا"...
من چشمان معصوم علیرضا را به یک مشت دلار نمی فروشم...
من افراطی ام!
یک افراطی امام ندیده!
من خاطره از امام ندارم...
من خیلی بیشتر از تعداد سال های عمرم تهدید شنیده ام که گزینه ها روی میز است...
اما شنیده ام از همان امامی که ندیده ام!
"آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند"
من ایمان دارم که کلیدهای آسمان ها و زمین ازآن خداست...
همان خدای مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ...
خوب یادم است اولین ساعات فتنه ۸۸ در ساختمان قبلی روزنامه «وطن امروز» در خیابان پاکستان از روزنامه زدیم بیرون به قصد یک مصاحبه.
ساعت ۱۵ روز شنبه ۲۳ خرداد بود. ساعتی قبل، از همان پنجرههای داخل ساختمان، شرارههای آتش و فتنه و دود هویدا بود.
ما اما باید به قرارمان میرسیدیم. تقاطع پاکستان و بهشتی… (من تا به حال، این خاطره را جایی نقل نکردهام)
دخترکی با روسری سبز و سنگی در دست، همین که ما را دید شعار داد؛ «توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد».
کسان دیگری هم بودند! کمی آن سوتر، سطلهای زباله آتش گرفته تا وسط خیابان هم رسیده بود!
نیروی انتظامی اما تازه داشت پیدایش میشد. دخترک عرض خیابان را دوید
و چند بار دیگری هم شعارش را تکرار کرد وخواست برود زیر برج ابتدای خیابان شهید حقپرست
که مثلا گیر نیروی انتظامی نیفتد اما هنوز به پیادهرو نرسیده، روسری از سرش افتاد.
خواست برگردد که دید تعداد نیروها زیاد شده! یکی از بچههای روزنامه، که با ما بود، گفت: «نگهدار!»
گفتم: «اینجا خطرناک است، سنگ میبارد!» گفت: «نگهدار بروم روسریاش را بدهم!»
گفتم: «تو هم بدتر از من، قیافهات تابلوست. با سنگ میزنندها!»
گفت: «نگهدار!»
و رفت و آن روسری سبزرنگ را از کف خیابان برداشت و داد به دخترک.
بامزه اینجاست که برای این کار، یک باتوم هم توی آن گیر و دار که جان میداد
برای سوختن خشک و تر باهم،از دوستان نیروی انتظامی نوش جان کرد!
وقتی این دوست ما برگشت ماشین، به او گفتم: «چی بهش گفتی؟»
گفت: «روسری را دادم گذاشت سرش… گفتم؛ اینم از اثر بسیجی!»
حضور محترم جناب آقای روحانی!
با سلام و عرض ادب؛ احتراماً، من برایم این روزها یک سؤال پیش آمده و آن اینکه آیا آیتالله جوادی آملی هم که در نقد توافق ژنو فرمودند: «بعد از دست دادن با آمریکاییها باید انگشت دست خود را شمرد»، در ردیف همان «عده معدود بیسواد»ی هستند که «از جایی تغذیه میشوند» یا خیر؟! سایر مراجع عظام چطور؟ امامان جمعه و جماعات چطور؟! علمای اعلام چطور؟! خود نخبگان و دانشمندان هستهای چطور؟! معالاسف آنقدر توافق ضعیفی بستهاید که علاوه بر خوبان روزگار حتی صدای هوشنگ امیراحمدی دلال رابطه با آمریکا هم درآمده است!
آیا زیباتر نیست که در تقابل با اصحاب نقد، پاسخگویی متین را جایگزین فرافکنی کنیم؟!
به راستی چگونه است که شما رئیسجمهور خونریز آمریکا را «مؤدب و باهوش» میدانید اما با مردم وطن خود، اینگونه سخن میرانید؟! و وقتی شما چنین سخن میگویید، دیگر چه انتظاری از مشاوران ارشد حضرتعالی است که رای نیمی از مردم را رای به بیقانونی نخوانند؟!
آقای روحانی!
این رفتار و گفتار، قطعا زیبنده دولتی که قرار بود مدد از خرد و خردورزان بگیرد نیست. انشاءالله با تغییر نگاه به مردم و اصحاب نقد، شاهد تدبیر واقعی- و نه شعاری!- در دولت کنونی باشیم و از یاد نبریم که دولتها به عبارتی همه موقتند و آنچه باقی و ماناست، ملت عزیز و سرافراز ایران است.
والسلام